۱۳۸۸/۰۴/۰۹ کبوتران ولایت یا پیک وحشت؛ لباس شخصیها کیستند؟
نیوشا بقراطی
پیراهنهای سفید روی شلوار، ریشهای عمدتا نتراشیده، نگاههای جستجوگر، گاه مسلح به سلاح سرد یا حتی گرم، سوار بر ترک موتور به قلب جمعیت معترض میزنند؛ با شعارهایی مذهبی آمیخته به ناسزا، و فریادهای مرگ بر لیبرال و مشابه آن:
حمله به کوی دانشگاه، ضرب و شتم وزرای اصلاحطلب، ترور نافرجام سعید حجاریان، بر هم زدن جلسات «دگراندیشان»...
یک سو خون کشیشی بر زمین میریزد، سوی دیگر پرده سینما در آتش میسوزد.
گروهی کبوتران ولایتشان میخوانند، گروهی دیگر پیک وحشت.
و اکنون بازگشتهاند؛ قویتر، منسجمتر، باتوم به دست، بر ترک موتور، تا رئیس جمهور محبوب رهبری را پاس بدارند.
از آغاز خشونتها در اعتراضات اخیر به نتایج انتخابات ریاست جمهوری، یک نام بیشتر از هر اصطلاح دیگری شنیده میشود: «لباس شخصیها»؛ بازویی که گاه خودجوش و گاه سازمان یافته، یک گام جلوتر از پلیس، به معترضان یورش میبرد .
به راستی «لباس شخصیها» کیستند؟ مشروعیتشان از کجا میآید؟ و دایره اختیاراتشان تا کجاست؟
بر صندلی گفتوگوی ویژه این هفته رادیوفردا کسی نشسته است که زمانی از اعضای ارشد «انصار حزبالله» بود؛ در تاروپود آن، و اکنون پس از سالها کنارهگیری، جزو معترضان و منتقدان سرسختش.
«انصار حزبالله» اگرچه در برگیرنده تمام نیروهای لباس شخصی نیست، اما منسجمترین، معروفترین – و آن گونه که میگویند - پرقدرت ترینشان به شمار میرود.
میهمان ما در این گفتوگو، دبیر سیاسی پیشین گروه انصار حزبالله است، عضو شورای موسس انصار حزبالله، از نزدیکان پیشین حسین اللهکرم، حاجی بخشی، مسعود دهنمکی و نامهای آشنای دیگر، نامهایی آشنا چه برای حزباللهیهای افراطی و چه برای دگراندیشان مدنی و سیاسی.
«امیرفرشاد ابراهیمی» ساکن فعلی آلمان، فعال سیاسی و منتقد سیاستهای جمهوری اسلامی ایران که در پی حمله انصار حزبالله به کوی دانشگاه در سال ۱۳۷۸ و بروز اختلافات شدید، از عضویت در این گروه استعفا کرد، از پشت پرده انصار میگوید، و از این که حتی نامش را هم به درستی نمیدانیم.
رادیوفردا: آقای امیرفرشاد ابراهیمی! سوال را از اینجا شروع میکنم که آن گروهی که به نام انصار حزبالله – چه درست و چه غلط – پیش مردم معروف شده، یا به طور عام، همان نیروهای لباس شخصی، که این روزها به خاطر برخوردشان با تظاهرکنندگان، شاید نامشان بیشتر از نیروی انتظامی و امنیتی بر سر زبانها باشد، چه کسانی هستند؟ از کجا میآیند؟امیرفرشاد ابراهیمی: شاکله انصار حزبالله به سال ۱۳۷۲ برمیگردد. این گروه علنا با نشریه «یالثارات الحسین» اعلام موجودیت کرد. این نشریه ابتدا فقط در نماز جمعه پخش میشد، اما بعدها به کیوسک روزنامهفروشیها راه پیدا کرد و علنی شد. تا سال ۱۳۷۴ همه گروهها زیر عنوان انصار حزبالله جمع بودند. اما از این سال به بعد به دلیل اختلاف نظرهای کلی به چند پاره تقسیم شدند. یک گروه همان انصار حزبالله باقی ماندند و با نشریه یالثارات الحسین کماکان به کار مطبوعاتی خود مشغول بودند. و گروه دوم عنوان «اتحادیه دانشجویان و فارغالتحصیلان حزبالله» داشتند که آقایان اللهکرم، مسعود دهنمکی، فرج مرادیان و حاجی بخشی هم عضو این گروه بودند.
و این در واقع همان گروهی است که شما دبیر سیاسی آن محسوب میشدید؟بله. این تشکل که تشکیل شد من دبیر سیاسی آن شدم. آقای حسین اللهکرم دبیر کل، و مسعود دهنمکی به عنوان دبیر فرهنگی آن برگزیده شد.
یعنی بیشتر برخوردهای خیابانی که به نام انصار حزبالله در سالهای دهه هفتاد شاهدش بودیم، درواقع ناشی از عملکرد همین گروه بود؟بله. اتحادیه فارغالتحصیلان و دانشجویان حزبالله بودند. افرادی مثل آقای گودرزی هم در همین گروه بودند. ما با آن گروه اصلی انصار حزبالله در یک سری مسائل اختلاف نظر داشتیم، اما در کل اشتراکات فکری زیادی هم داشتیم. میشود گفت که تقسیم کار کرده بودیم. بخشی از کار را انصار حزبالله برداشت و آن انجام کارهای فرهنگی و مطبوعاتی بود؛ و ما هم به عنوان گروه دیگری به برگزاری تجمعات دست میزدیم، جلساتی به نام «نوسازی معنوی» تشکیل میدادیم. و بله! میشود گفت که در آن درگیریها و بر هم زدن تجمعات، تقریبا همه گروهها با همدیگر همکاری داشتند و افرادی که مردم کلا به اسم انصار حزبالله میشناسند در آن مشارکت میکردند.
که به لباس شخصیها معروف شدند...بله.
خوب، اینها تحت فرماندهی چه کسی هستند؟ برای چه کسی کار میکنند؟ به عبارت سادهتر مشروعیت برخوردشان و امکان استفاده از قوه قهریهشان را از کجا میآورند؟مشروعیتشان را در کل از رهبر میگیرند. این امر علنی بود. همه هم میدانستند. ما با دفتر رهبری ارتباط خیلی نزدیکی داشتیم. ملاقاتهای خصوصی داشتیم . بر سر هر موضوعی مجاز بودیم به دفتر رهبری برویم . حالا شاید الزاما با خود رهبر ملاقات نداشتیم . اما با مسولان ارشد دفتر رهبری در ارتباط بودیم . و همین مشروعیت هم باعث شده بود که نیروهای امنیتی و انتظامی نسبت به برخوردهای انصار حزبالله از خودشان مماشات نشان بدهند.
منظورتان این است که برخی از رهنمودها و راهکارها را به طور مستقیم از دفتر رهبری اتخاذ میکردید؟دقیقا، دقیقا. نگاه کنید! پیش میآمد که ما جلساتی با آقای جنتی یا آقای مصباح یزدی هم داشته باشیم. اما آن چه که به رفتار ما مشروعیت میداد حمایت رهبری بود. مثلا وقتی پیش آقای جنتی یا یزدی میرفتیم میگفتند که شما کبوتران ولایت هستید. در جلساتی که با دیگران هم داشتیم آنان ما را با عنوان سربازان ولایت قلمداد میکردند. مطلب دیگری که باید بهش اشاره کنم این است که از سال ۱۳۷۶ و با سرکار آمدن آقای خاتمی تنشها و درگیریها بیشتر شد . نیروی انتظامی هم در یک وضعیت منفعل قرار گرفته بود. و نمیدانست با این نیروها باید چه کند. از همین جا بود که پایه و اساس تشکیل نیروهای «نوپو» شکل گرفت.
طبق دستور مستقیم رهبری به مسئول اطلاعات نیروی انتظامی که در آن زمان آقای سرتیپ مسعود صدرالاسلام بود نیرویی راهاندازی شد به نام نوپو که اسم اختصاری «نیروهای ویژه پاسدار ولایت» بود. بخشی از بچههای انصار حزبالله به شکل کاملا سازمانی و ارگانیک در اختیار نیروی انتظامی قرار گرفت و زیر نظر اطلاعات نیروی انتظامی کار میکردند. همین افراد هم بودند که در حادثه ۱۸ تیر کوی دانشگاه حضور داشتند. الان هم در برخورد با تظاهرکنندگان و معترضان به نتایج انتخابات، نیروهای نوپو را میتوانید با جلیقههای خاکستری رنگ تشخیص دهید.
که از آن زمان برای چنین مواقعی سازماندهی شدهاند...بله، دقیقا.
خوب، به نیروهای مختلف اشاره کردید، یعنی این افراد به محض پیوستن به تشکیلات انصار حزبالله مسلح میشوند و امکان استفاده از سلاح سرد و گرم را پیدا میکنند؟ببینید، بحث تسلیح حزبالله برای اولین بار در ایام اتفاقات کوی دانشگاه مطرح شد. قبل از آن، به این صورت مطرح نبود که بگوییم همه نیروهای حزبالله سلاح داشتند. باید بدانید که یک رابطه کاملا پیچیده در میان نیروهای انصار حزبالله وجود دارد که اگر بخواهم تشریحش کنم بسیار زمانبر خواهد بود. به طور خلاصه، کسانی که در انصار حزبالله حضور داشتند عمدتا بسیجی یا سپاهی بودند. این افراد سپاهی گاها از محل خدمتشان در سپاه اسلحه داشتند.
و این اسلحه را زمانی که در ماموریتهای حزبالله حضور داشتند با خودشان حمل میکردند. افرادی هم که بسیجی بودند عمدتا حکمهایی داشتند که به همان احکامی برمیگشت که در ایستهای بازرسی در خیابانها از آن استفاده میکردند. بر همین اساس اگر زمانی هم نیروی انتظامی یا هر کس دیگر میخواست با آنها برخورد کند یا بپرسد که این افراد لباس شخصی اینجا، در تجمعات، چه کار میکنند، نمیگفتند من حزباللهی هستم؛ میگفتند من بسیجیام، این هم حکم ماموریتم. بهترین تعبیر این است که بگوییم در واقع یک سوء استفاده قانونی در اینجا انجام میشد و کسی هم از این افراد ایراد نمیگرفت.
حالا که بحث از سازماندهی نیروهاست میخواستم بپرسم در سازماندهی نیروهای انصار حزبالله که یک نیروی شبهنظامی با ایدئولوژی مذهبی شدید به شمار میرود، مولفه مذهب کجا قرار میگیرد؟ اعتقادات چه جایگاهی دارد؟اعتقادات در درجه بالایی بود. انصار حزبالله یک گروه و سازمانی بود که به اعضایش حقوق و پول به طور رسمی نمیداد البته راههای دیگری بود که...
به این بحث باز میگردیم، اما اجازه بدهید به اینجا که رسیدهایم، یک پرانتز باز کنیم. از ایران شنیده میشود که به افرادی پول داده میشود تا در برخورد با معترضین، بقیه نیروها را همراهی کنند. شما احتمال چنین چیزی را چطور میبینید؟احتمال آن را تایید میکنم. ببیند مثلا آقای ... عضو انصار حزبالله بود، ولی مثلا یک آژانس هواپیمایی هم داشت. این آژانس هواپیمایی طبعا یک سری هزینههایی هم دارد، باید مالیات بپردازد. اما بر اساس روابط خاص، از این هزینهها چشمپوشی میشد. کافی است که من مثلا به عنوان مسئول انصار حزبالله به آقای ... زنگ بزنم که در آن زمان دبیر جامعه اسلامی ... بود، و بگویم فلانی از بچههای ماست، هوایش را داشته باشید. همین «هوایش را داشته باشید»، به معنای آن بود که او میتواند از یک رانت ویژه استفاده کند.
شما شخصا شاهد چنین مسائلی بودید؟بله. من شخصا شاهد بودم . این سفارشات در ردههای بالای گروه اتفاق میافتاد. البته در ردههای پایینتر و بچههایی که مثلا تجمعات را بر هم میزدند یا در میان نیروهای پیاده نظام هم این طور نبود که مثلا بگویند «خوب شما امروز این تجمع را بهم زدید این دو هزار تومان را بگیر!»، اما در هر صورت پولی به آنان اختصاص داده میشد. مثلا میگفتیم، خوب شما بچههای حزبالله هستید . میخواهید فلان برنامه یا فلان هیات مذهبی را تشکیل دهید. این پول را آقای فلانی به همین منظور به شما کمک کرده است...
خوب پس باز میگردیم به نقش مذهب و استفاده از آعتقادات در این گروه، که پیشتر بحثاش نیمه کاره ماند...بله .
مذهب در جایگاه بالای تفکر این گروه قرار دارد. اساسا اکثر برخوردها (از سوی بازوهای اجرایی گروه) با انگیزههای مذهبی صورت میگیرد.
کسانی که در رده اول این گروه بودند میدانستند که برخورد با آقای عطاالله مهاجرانی یا برخورد با دکتر سروش یک برخورد سیاسی است. ولی ما، یا کلا جریان اصلی انصار حزبالله نمیرفتیم به این افراد بگوییم که مثلا چون ما از نظر سیاسی با آقای خاتمی اختلاف داریم بروید و تجمعشان را بر هم بزنید. با این عنوان طرح میشد که این افراد دارند ریشههای اسلام را میخشکانند. اینها دارند اسلام را کمرنگ میکنند، اسلام آمریکایی را ترویج میکنند، و امثال این صحبتها. در واقع نیروها، به عنوان یک تکلیف دینی تجمعات را بر هم میزدند یا با مردم برخورد میکردند.
حالا اگر موافق باشید، کمی بیشتر به اتفاقات اخیر بپردازیم. یکی از شایعات قوی این است که در برخورد با معترضان تظاهرات اخیر از نیروهای خارجی هم استفاده میشود. آیا شما در طول مدتی که با این گروه همکاری میکردید شاهد چنین نمونههایی هم بودهاید؟ این ادعا به نظر شما تا چه حد میتواند صحت داشته باشد؟باید برگردم به همان حرفی که یک بار هم زدم، اعضایی که در انصار حزبالله فعالند عمدتا نیروهای بسیجی هستند. بسیجیها به عنوان ضابط قضایی عمل میکنند و در مواقع بحران این افراد میتوانند به عنوان یکی از زیرمجموعههای سپاه پاسداران انجام وظیفه کنند. ماموریت حفظ امنیت تهران طبق مصوبه فرماندهی کل قوا زیر نظر قرارگاه ثارالله تهران است . قرارگاه ثارالله تهران یک قرارگاه مستقل است که زیر نظر هیچ کدام از نیروهای پنچگانه سپاه قرار ندارد، و مستقیما زیر نظر فرمانده کل قوا هدایت میشود. در آن قرارگاه ثارالله دو تیپ وجود داشتند وهنوز هم هستند که در آن افراد خارجی حضور دارند. یک تیپ آن جنب نمایشگاه بینالمللی تهران و مابین نمایشگاه و ساختمان صدا و سیما مستقر است که اینها بازماندگان لشکر ۹ بدر هستند که افرادش عراقیاند. یک تیپ دیگر هم از نیروهای احتیاط حزبالله لبنان هستند که برای آموزش وارد ایران شدهاند و ماندهاند. دفتر آنها هم در خیابان حافظ شیراز در خیابان ولیعصر قرار دارد، ولی محل استقرارشان پادگان امام علی است .
این شایعاتی که امروز در سطح جامعه مطرح شده... کما این که خودم هم در عکسها شاهد آن بودم دو تن از اعضا حزبالله لبنان را نشان میدهد که یکی از آنها جزو افراد معروف حزبالله لبنان است، یعنی برادر علی منیر اشمر است که همین حالا هم اگر به وبسایت حزبالله لبنان بروید، میبینید که نامش در بین شهدای استشهادی نوشته شده. برادر او، در درگیریهای اخیر در تهران حضور داشته است، عکسش هم در خیابان چاپ و منتشر شده است. همین به نظر من میتواند ثابت کند که حزبالله لبنان، نیروهایش را برای سرکوب، وارد ایران کرده است. ولی حضور این افراد ربطی به انصار حزبالله ندارد؛ این افراد از زیر مجموعههای سپاه پاسداران هستند...
یعنی این افراد خارجی که میگویید، در ارتباط با لباس شخصیها نیستند؟نه، این افراد، حاصل ارتباط ارگانیکی است که سپاه پاسداران با حزبالله لبنان دارد. البته درست است که ما هم به عنوان انصار حزبالله در آن زمان اشتراکات زیادی با حزبالله لبنان داشتیم . حتی با حزبالله سوریه و افغانستان . و هر جا کنگرهای برگزار میشد ما هم به عنوان نماینده حزبالله ایران در آن شرکت میکردیم؛ اما هیچ وقت ارتباط ارگانیکی با این افراد نداشتیم . و حضور این افراد (حزبالله لبنان در ایران) برمیگردد به ارتباط سپاه پاسداران و بهرهگیری آنان از حزبالله لبنان.
میخواستم بپرسم وقتی به عکسهای درگیریها در ایران نگاه میکنید، چهرههای آشنایی هم در بین لباس شخصیها میبینید؟ یا نیروها به طور کامل از آن زمان عوض شدهاند؟بله . وقتی عکسها را میبینم تعدادی از بچههایی را که آن زمان در انصار حزبالله حضور داشتند میبینم . البته شاید در آن زمان ردههایشان خیلی پایینتر از امروز بود. ولی امروز به عنوان نیروهای لباس شخصی و حزباللهی در مقابل مردم قرار دارند و اسلحه هم دارند و عده دیگری هم از چهرههای آشنا به عنوان بسیجی، و در لباس بسیجی، در تجمعات حضور دارند.
به این نکته اشاره کردید که «سلاح دارند». دامنه اختیارات این افراد تا چه حد است؟ آیا در برخورد با معترضین به طور مثال، حکم تیر دارند؟ تا چه حد اجازه برخورد فیزیکی با مردم دارند؟در زمانی که من در این تشکیلات بودم هنوز حوادث به درگیری مسلحانه با مردم نکشیده بود. صرفا این افراد تجمعات را به هم میزدند. و البته دامنه اختیاراتشان در همان زمان هم بهشدت بالا بود. نیروی انتظامی هیچ گونه برخوردی هیچ گاه با این افراد نداشت . یادم میآید بعد از تجمعات و برخوردهایی که در جریان تشییع جنازههای آقای مختاری و خانم اسکندری و آقای فروهر صورت گرفت و بعد از درگیریهایی که پیش آمد، تعدادی از افراد انصار حزبالله توسط نیروی انتظامی دستگیر شدند. به من زنگ زدند که ما چند نفر را بازداشت کردهایم که ادعا میکنند از بچههای انصار حزبالله هستند، بیایید که اگر آنها را میشناسید آزادشان کنیم. یعنی اگر هم به هر دلیل این افراد توسط نیروی انتظامی بازداشت میشدند بلادرنگ آزاد میشدند. و هیچ گونه برخوردی هم با آنان صورت نمیگرفت.
بالاترین برخوردی که من شاهد آن بودم در جریان ضرب و شتم آقای نوری و مهاجرانی بود در نماز جمعه تهران که همان زمان قوه قضاییه این افراد را بازداشت کرد و برایشان حکم هم صادر شد، اما هیچ گاه این احکام اجرا نشد. یعنی در واقع قوه قضاییه اهتمامی نمیدید که با این افراد برخورد کند. چون هم قوه قضاییه و هم نیروی انتظامی میدانستند که به هر جهت این افراد نیروهای وفادار نظام هستند و به نوعی تحت امر رهبری هستند. به همین دلیل هم کسی جرات برخورد با آنها را نداشت.
دایره اختیاراتشان عملا به اندازهای گسترده بود که قادر بودند هر کاری بکنند. من بارها و بارها شاهد بودم که مثلا یک بچه ۱۷، ۱۸ ساله به یک سرهنگ نیروی انتظامی دستور میداد و سرش داد میزد که مثلا «چرا نیروهایتان را نمیآورید جلو؟!» و متاسفانه میدیدم که پلیس هم حرف این افراد را اجرا میکرد و نسبت به آنان مماشات داشت و از آنان میترسید . چون همه به خوبی میدانستند که انصار حزبالله یعنی رهبری .