۳۰ اسفند ۱۳۸۷

نویسنده محبوب نویسنده‌های فرانسوی

نویسنده‌های فرانسوی با شرکت در یک نظرسنجی مارسل پروست را به عنوان نویسنده محبوب خود و رمان ۲۵۰۰ صفحه‌ای او «در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» را به عنوان اثر محبوب خود انتخاب کردند.

وب‌سایت فرانسوی «تله‌راما» در این نظرسنجی از صد نویسنده امروز فرانسه خواسته است ده کتاب برتر و محبوب و ده نویسنده محبوب خود را انتخاب کنند.

در این رده‌بندی که «در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» ۳۳ بار در آن انتخاب شده، رمان اولیس اثر جیمز جویس ایرلندی با ۱۳ بار انتخاب در مقام دوم و ایلیاد و اودیسه اثر هومر یونانی با ۹ بار انتخاب در مقام سوم قرار گرفته‌اند.


مارسل پروست (۱۸۷۱-۱۹۲۲)، نویسنده فرانسوی

ده
نویسنده برتر وب سایت فرانسوی تله‌راما

مارسل پروست

ویلیام فاکنر

گوستاو فلوبر

فئودور داستایفسکی

ویرجینیا وولف

جیمز جویس

فرانتز کافکا

لویی فردینان سلین

ساموئل بکت

آرتور رمبو

دو رمان «خشم و هیاهو» و «آبشالوم، آبشالوم!» اثر ویلیام فاکنر آمریکایی در دو مقام پنجم و ششم این رده‌بندی قرار گرفته و شارل بودلر، معروف‌ترین شاعر فرانسه، با کتاب شعر «گل‌های شر» پس از فاکنر در مقام هفتم نشسته است، اما خود ویلیام فاکنر با ۲۴ بار انتخاب یا رای پس از مارسل پروست در مقام دوم نویسندگان محبوب نویسنده‌های فرانسه قرار گرفته است.

کتاب‌های «زیر آتش‌فشان» اثر ملکم لاوری، «دن کیشوت» اثر سروانتس و «تربیت احساساتی» اثر گوستاو فلوبر نیز در مقام‌های هشتم و نهم و دهم قرار گرفته‌اند.

در میان ۲۴ نویسنده‌ای که در این نظرسنجی در بالاترین رده‌ها قرار گرفته‌اند هیچ نویسنده زنده‌ای نیست، و از میان ۱۰ نویسنده برتر فقط چهار نویسنده فرانسوی‌اند.

از میان نویسنده‌های معاصر فرانسه ژان اشنو و فیلیپ سولرز در رده‌های پایین قرار گرفته‌اند، و از نویسنده‌های غیرفرانسوی نام گابریل گارسیا مارکز، فیلیپ راث، و ای‌ین مک‌یوئن را در میان نویسنده‌های منتخب فرانسوی‌ها می‌توان دید.

در این نظرسنجی، کتاب مقدس مسیحیان به همراه داستان‌های بورخس آرژانتینی و خاطرات فرانتز کافکا شش بار انتخاب شده، و کمدی الهی دانته با پنج رای در کنار رمان «مرشد و مارگاریتا» اثر میخاییل بولگاکوف و رمان «سفر به انتهای شب» اثر لویی فردینان سلین در یک رده قرار گرفته است.

«در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» مارسل پروست را مهدی سحابی به فارسی ترجمه کرده و نشر مرکز در ۷ جلد منتشر کرده است.


عید نوروزتان پیروز


















۲۹ اسفند ۱۳۸۷

تشدید فشار بر نشر اینترنتی در ایران

برابر گزارش روزنامه ایران ارگان رسمی دولت جهموری اسلامی، «مرکز بررسی جرائم سازمان یافته اینترنتی»، وابسته به سپاه پاسداران ، ۱۸ نفر را به اتهام انتشار نوشته و تصاویر ضد امنیت و ضد دینی و عفت عمومی بازداشت کرده است.

همین مرکز، در اطلاعیه خود می‌گوید که افراد بازداشت شده از حمایت سرویس‌های اطلاعاتی کشورهای بیگانه برخوردار بودند و قصد داشتند دشمن را در اجرای برنامه براندازی نرم در ایران یاری دهند.

در این رابطه دکتر حسین باقرزاده ، تحلیلگر سیاسی در لندن در گفت‌وگو با رادیو فردا به این پرسش پاسخ می‌دهد که بازداشت این افراد را از سوی سپاه پاسداران چگونه ارزیابی می‌کند؟
ادامه مطلب در سایت رادیو فردا


اشتباه تاکتیکی خاتمی


مقاله ای خواندنی از رضا تقی زاده تحلیلگر مسائل ایران در پایگاه اطلاع رسانی رادیو فردا

در حقیقت، آقای خاتمی با آمدن به صحنه از احترام شخصی مایه گذاشت و خود را در معرض قضاوت منتقدان خود قرار داد. با خروج زودهنگام از صحنه، آقای خاتمی نه تنها هدف انتقاداتی سخت‌تر قرار گرفت، که صف طرفداران اصلاحات را نیز ضعیف‌تر ساخت.

فراموش نکنیم که رونق جناح اصلاح‌طلبان تنها می‌توانند با برخورداری از حمایت اکثریت خاموش حاصل شود. اکثریتی که تا حدودی از او ناراضی بودند، ولی در هر حال او را به رقبای دیگر ترجیح می‌دادند.

خاتمی می‌توانست نامزد ائتلاف گسترده اصلاح‌طلبان شود. در دولت او میرحسین موسوی می‌توانست پس از اصلاح قانون اساسی دوباره نخست‌وزیر شود. بدون اصلاح قانون نیز موسوی می‌توانست، با عنوان معاون اجرایی رییس جمهور، مسئولیتی در حد نخست‌وزیر را بپذیرد و به پاره‌ای از برنامه‌های اقتصادی مورد نظر خود بپردازد.

در چنین ائتلافی، کروبی نیز می‌توانست ریاست دوره بعدی مجلس اسلامی را عهده‌دار شود. در چنین شرایطی بازگشت موج اصلاحات، و حصول هدف‌های تغییر، مقدور به نظر می‌رسید. اتفاقی که پیش از این با حضور همین گروه (منهای موسوی) تجربه شده بود. آیا تمامی فرصت‌ها از دست رفته‌اند؟
متن کامل مقاله در سایت رادیو فردا

۲۸ اسفند ۱۳۸۷

مرگ یک وبلاگ نویس در زندان اوین

اطلاعيه های مطبوعاتی


تاسف عمیق گزارشگران بدون مرز از مرگ وبلاگ نویس جوان امیدرضا میر صیافی در زندان

ما مقامات رسمي جمهوری اسلامي ايران را به دليل اول دستگيری خودسرانه اين وبلاگ نویس و سپس عدم کمک رساني پزشکي مناسب، مسئول مرگ امید رضا میرصیافی مي دانيم. مرگ غم انگيز امید رضا میرصیافی نشان مي دهد که رژيم ايران يکي از بدترين حکومت های جهان برای روزنامه نگاران و وب نگاران است. ما خواهان تشکیل کمیسیون مستقلی برای روشن کردن علل و چگونگی مرگ این وبلاگ نویس جوان هستیم

گزارشگران بدون مرز با تاسف و تاثر از مرگ وبلاگ نویس جوان امید رضا میرصیافی خواهان بررسی و تحقیق فوری در باره چگونگی مرگ این وبلاگ است.

گزارشگران بدون مرز در این باره اعلام می‌کند " ما مقامات رسمي جمهوری اسلامي ايران را به دليل اول دستگيری خودسرانه اين وبلاگ نویس و سپس عدم کمک رساني پزشکي مناسب، مسئول مرگ امید رضا میرصیافی مي دانيم. مرگ غم انگيز امید رضا میرصیافی نشان مي دهد که رژيم ايران يکي از بدترين حکومت های جهان برای روزنامه نگاران و وب نگاران است. ما خواهان تشکیل کمیسیون مستقلی برای روشن کردن علل و چگونگی مرگ این وبلاگ نویس جوان هستیم ."

محمد علی دادخواه وکیل این وبلاگ‌نویس در حالی که شدیدا متاثر بود به گزارشگران بدون مرز اعلام کرده است که : " از طریق پزشک زندانی حسام فیروزی ازمرگ موکل خود مطلع شده است. وبلاگ نویس جوان در اثر شرایط بازداشت افسرده شده بود. بنا بر گفته پزشک زندانی مرگ امید رضا میرصیافی " صد در صد در اثر عدم مراقبت های لازم بوده است." این وبلاگ نویس با عدم موافقت مسئولان قضایی با مرخصی اش از دو روز پیش شدیدا ازرده شده بود.

در تاریخ ١٩ بهمن، امید رضا میرصیافی وبلاگ نویس به شعبه ١٥ دادگاه انقلاب تهران احضار و و زنداني شد. وی در تاریخ سوم اردیبهشت سال جاری نیز بازداشت و ٤١ روز بعد با سپردن وثیقه ١٠٠ میلیون تومانی آزاد شده بود. در تاریخ ١٢ آبان در شعبه پانزده دادگاه انقلاب اسلامی تهران محاکمه و با استناد به مواد ٥٠٠ و ٥١٤ قانون مجازات اسلامی برای " فعالیت تبلیغی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران " به شش ماه زندان و برای " توهین به توهین به آیت اله خمینی و آیت اله خامنه‌ای" به دوسال زندان محکوم شد.

بیشترین مقالات "روزنگار" وبلاگ امید رضا میرصیافی ( که قابل دسترسی نیست http://rooznegaar.blogfa.com ) به موسیقی و فرهنگ اختصاص داشت. وی به گزارشگران بدون مرز اعلام کرد بود که وبلاگ نویس فرهنگی است نه سیاسی نویس، "در مجموع مقالات منتشر شده من دو یا سه مقاله طنز و یا سیاسی است. من در نوشته هایم قصد توهین به هیچ کس را نداشتم"

چند روز پیش از بازداشت امید رضا در ایملی به گزارشگران بدون مرز نوشته بود " ...خیلی نگران هستم. بحث از دو سال و نیم زندان نیست بلکه بحث بر سر به هدر رفتن عمرم است و اینکه پس از زندان دیگر روحیه و رمقی ندارم چون آدم حساس و احساساتی هستم و هرگز دنبال این نبوده ام تا با رفتن به زندان و درست کردن پرونده و ایجاد هیاهو از خودم قهرمان بسازم (....) فقط آرزو دارم زندگی ام به روال عادی بازگردد و بتوانم ادامه تحصیل و کار دهم و به همان فعالیت های فرهنگی و هنری خودم بپردازم .

به امید آن روز و

به امید دیدار

با مهر فراوان

امید رضا میرصیافی"

روایت‌های شخصی از نقض حقوق بشر در ایران

رادیو زمانه «مجبور شدم از کشور خودم فرار کنم»

در قسمتی دیگر از مجموعه برنامه‌های «تجربیات شخصی از نقض حقوق بشر در ایران»، تجربه‌ی محمد را می‌خوانیم. محمد، یک جوان ایرانی است که مجبور شده به یکی از کشورها پناهنده شود. او از تجربیات و مشکلاتی که با آن روبرو بوده است برای ما می‌گوید.

Download it Here!

نزدیک به ده سال پیش در ایران، قلبم را به عیسی مسیحی سپردم. اما نمی‏دانستم که در ایران، پرستش خداوند، جرم بسیاربزرگی است.

الان در ایران، خیلی از جرم‏ها و جنایت‏های بسیار بزرگ ، مثل اعتیاد، آدم‏کشی و خیلی چیزهای دیگر هستند، اما متاسفانه به چشم نمی‏آیند. ولیکن وقتی شخصی مسیحی می‏شود و می‏خواهد خداوند خود را صادقانه پرستش کند، در جفاهای زیادی قرار می‏گیرد.

من هم یکی از آن اشخاص بودم که مورد جفا قرار گرفتم. زمانی که به عیسی مسیح ایمان آوردم، بعد از چند سال به خدمت سربازی رفتم. در شهر اهواز دژبان بودم.

بعد از مدت کوتاهی که از خدمت سربازی‏ام می‏گذشت، یک سری آموزش‏های خشن را به ما می‏دادند. این آموزش‏ها برای روحیه‏ شخصی مثل من که جدا از ایمان دار بودن، احساساتی و آرام هستم، سازگار نبود. این آموزش‏ها با اسلحه و تیراندازی بود و حتا آموزش‏های بدتر هم بودند.

وقتی هم که می‏پرسیدیم چرا باید این آموزش‏ها را ببینیم، می‏گفتند که شما کاری نداشته باشید، فقط یاد بگیرید.

یک سال بعد هم ما را به محیطی در اهواز بردند که در آن‏جا بین طایفه‏های عرب، درگیری پیش‏ آمده بود. به ما اسلحه دادند و گفتند هر کس این‏جا آمد، شما به سمت او تیراندازی کنید.

برای‏ام واقعا سخت بود که این‏ کار را بکنم. تا سال پیش کلام خدا، کتاب مقدس، زندگی نامه‏ی عیسی مسیح و پیغام انجیل را به مردم می‏رساندم. حالا نمی‏توانستم به سمت مردم، به سمت انسان‏ها تیراندازی کنم.

چون نتوانستم تحمل کنم، از آن محیط فرار کردم. اما بعد از مدتی به اصرار خانواده‏ و به خاطر موقعیت ایران که فقط با کارت پایان خدمت می‌شود حساب بانکی باز کرد، یا گواهی‏نامه گرفت و‏‏‏‏‏‏‏‏… مجبور شدم به خدمت سربازی برگردم. البته وظیفه‏ی شخصی هم بود. چون طبق کلام خدا، باید به قوانین مملکت احترام گذاشت.

به خدمت سربازی برگشتم. آن‏جا به خاطر فرارم مرا به دادگاه می‏بردند. اما بیشترین چیزی که آزارم می‏داد، مسخره کردن من از سوی درجه‏دارها بود. جمع می‏‏شدند، مرا صدا می‏کردند و مسخره‏ام می‏کردند که ترسو هستی و…

یک روز دوستان‏ام دورم جمع شده بودند و صحبت می‏کردند که: چرا این‏کار را کردی؟ چرا رفتی که الان این‏طور مسخره‏ات کنند؟

خیلی به من فشار آمد و گفتم: من ایمان‏دار هستم و نمی‏توانم این کار را انجام بدهم. وظیفه‏ی من این است که پیام خدا را به مردم برسانم، راه نجات را به مردم نشان بدهم، نه این که به آن‏ها تیراندازی کنم.

یک نفر از آن جمع، موضوع را به فرمانده‏ی یگان اطلاع می‏دهد. فرمانده مرا خواست و پرسید: دین‏ات چیست؟

در اطاق هم کسی نبود. خیلی مستقیم این را از من پرسید.

گفتم: مشکلی پیش آمده؟

گفت: فقط بگو دین و مذهب‏ات چیست؟

گفتم: مسیحی هستم.

کشیده‏ای توی گوش‏ام خواباند و گفت: کفر می‏گویی، بار آخرت باشد چنین حرفی می‏زنی، کافر شدی و…

این حرف‏ها را زد و خیلی توهین‏های دیگر هم به من و عیسی مسیح گفت.

هیچ کاری نمی‏توانستم انجام بدهم. نه می‏توانستم بی‏احترامی کنم و نه می‏توانستم حتا بگویم: چرا؟ چون در آن لحظه خیلی موقعیت بدی برای‏ام درست کرده بود.

مرا به زندان انفرادی بردند. سه روز آن‏جا بودم و بعد اطلاعات خود پادگان مرا خواستند. آن‏جا باز هم زمانی که بیان کردم، مسیحی هستم، مجدداً کشیده‏ای خوردم.

می‏گفتند: چرا کافر شدی؟ چرا به مقدسات اسلامی توهین می‏کنی؟ و…

خیلی بی‏احترامی‏هایی هم به عیسی مسیح و کلام خدا می‏کردند. بعد از چند بار رفت و آمد بین انفرادی و اطلاعات پادگان (که گویا اطلاعات عقیدتی سیاسی نام داشت) مرا به اطلاعات شهر فرستادند.

در آن‏جا کتک‏ام نمی‏زدند، ولی حرف‏های خیلی آزاردهنده‏ای می‏زدند. توهین‏های خیلی بدی هم به من و هم به مذهب‏ام می‏کردند.

از من می‏خواستند اسم اشخاصی که با آن‏ها در ارتباط بوده‏ام را بگویم. خُب نمی‏توانستم این کار را انجام بدهم و زندگی دیگران را به خطر بیاندازم.

در جلسه‏ی آخر به من گفتند: تو می‏دانی که خارج شدن از دین اسلام، جرم بسیار بزرگی است.

می‏گفتم: چه جرمی کرده‏‏ام؟ مگر من چه گناهی کرده‏ام به غیر از این که دارم خدای خودم را عاشقانه پرستش می‏کنم. از نظر شما این واقعا جرم است؟ شما می‏گویید توهین کردن به مقدسات اسلامی و انبیا و ادیان جرم است. اما من هیچ‏کدام از این‏ها را انجام نمی‏دهم، فقط دارم خداوند را صادقانه و عاشقانه پرستش می‏کنم. تا به حال هم کار خلافی انجام نداده‏ام. حتا اهل سیگار هم نیستم. نمی‏دانم چرا به من مجرم می‏گویید.

در جواب این گفته‏های من، خیلی حرف‏های زشتی به من، خانواده‏ام و مذهبم زدند.

در همان جلسه‏ی آخر گفتند: دفعه‏ی بعد که آمدی این‏جا، باید رسما اعلام کنی و کتباً بنویسی که به اسلام برمی‏گردی. وگرنه، می‏دانی که خارج شدن از اسلام یعنی ارتداد و حکم مرتد هم اعدام است.

من رفتم، مجبور شدم از کشور خودم فرار کنم. واقعاً ایران را دوست دارم. اما مجبور به فرار از ایران شدم. به خاطر جانم.

به ترکیه آمدم. در ترکیه می‏خواستم همان لحظه اعلام پناهندگی کنم. اما شخصی که مرا آورده بود، گفت باید رد بشوی، وگرنه تو را به ایران برمی‏گردانند.

توی ترکیه که رد شدم، دستگیر شدم و به زندان افتادم، زندان «ادرنه». پلیس‏های ترکیه در این زندان به خاطر بشارت کلام خدا، خیلی مرا کتک می‏زدند و خیلی تحت آزار و جفا قرار گرفتم. چندبار کردهای مسلمان می‏خواستند، سرم را توی خواب ببرند.

شرایط بهداشت واقعا زیر منفی ده بود. صفر خیلی خوب است. منفی ده حساب کنید. غذا، حمام، دستشویی، آب، همه چیز خیلی کثیف بود. همه مریض بودیم.

صحبت این‏جاست که چرا ما مسیحی‏ها، زمانی که جرمی انجام نمی‏دهیم، فقط خداوند را پرستش می‏کنیم، باید این قدر مورد جفا و آزار قرار بگیریم. ماها را شهید می‏کنند، ماها را می‏کشند، شلاق می‏زنند و…

چرا با وجود این همه مجرم در ایران، به هیچ‏کدام از آن‏ها رسیدگی نمی‏شود. خیلی کم به آن‌ها نگاه می‏کنند. اما تمرکز اصلی روی مسیحی‏ها است.

این واقعا سوال بزرگی است که ما را از مملکت عزیزمان فراری می‏دهد. ما را از زندگی‏مان فراری می‏دهد، ما را در جفای خیلی زیادی قرار می‏دهند.

حتا آزاد شدن‏‏ام از زندان واقعا معجزه بود. طوری که خود پلیس گفت: نمی‏دانم چرا تو داری آزاد می‏شوی، چندین سال بود که کسی از این زندان آزاد نشده بود، تو اولین کسی هستی که داری آزاد می‏شوی.

۲۵ اسفند ۱۳۸۷

رفتار منافقانه دیکتاتوری آخوندی

یادم هست چند سال قبل در مجموعه آزادی واقع در میدان آزادی شبکه پنج سیما و جام جم برنامه ای را در دست اجرا داشتند. بسیار مزحک و تاثرانگیز بود مشاهده رفتار تناقض آمیز مجریان برنامه که بخش اول برنامه را که در آن خانم ها با پوشش خاص و آرایشی ویژه حضور داشتند برای پخش در خارج از ایران اختصاص دادند و بعد که نوبت به ضبط داخلی رسید افراد لباس و آرایش جدیدی پوشیدند تا شاید صدای چهار تا آخوند و بچه بسیجی در نیاید. الله اصغر!!!

۱۸ اسفند ۱۳۸۷

روز جهانی زن مبارک!

تاریخچه روز زن در ایران و جهان

"رود توقف ناپذیر جنبش زنان ایران"

روزنامه ایندیپندنت در ویژه نامه "زندگی" روز پنجشنبه 26 فوریه خود گزارشی به قلم کاترین باتلر را منتشر کرده است که در آن به بررسی وضعیت جامعه زنان ایرانی پرداخته شده است.


این گزارش که "آنها یک روز باید به حرف ما گوش کنند" نام دارد، با شرح امور یک روز زهره وطنخواه، راننده ای که در مسابقات اتومبیلرانی در ایران شرکت می کند آغاز می شود و برای مخاطبان روزنامه بریتانیایی ایندیپندنت شرح می دهد که او تحت حکومت اسلامی ایران چگونه زندگی می کند و چگونه بر مشکلات یک جامعه بالقوه مردسالار فائق می آید.

کاترین باتلر یادآوری می کند که انقلاب ایران چگونه شرایط حضور در اجتماع را برای زنان در ایران تغییر داد و به عنوان نمونه می نویسد که حکومت جدید (پس از انقلاب) معتقد بود زنان بیش از آن احساساتی هستند که به امر قضاوت بپردازند.

با این وجود این خبرنگار با اشاره به تجربه رانندگی در کنار خانم وطنخواه در شهر تهران می نویسد: "زنی که در کنار من رانندگی می کرد به هیچ وجه منکوب شده به نظر نمی رسد" اما معتقد است تنش میان سنت و مدرنیته "که زندگی زنان را به شدت تحت تاثیر قرار داده" چیزی نیست که بتوان از آن فاصله گرفت.

خبرنگار ایندیپندنت می نویسد: "زنان ایرانی و نه تنها ملکه های ورزش یا برندگان جایزه صلح نوبل، به تدریج مقابل روحانیت می ایستند و برخی از آنها تبعات سیاسی ترسناک این این امر را نیز تجربه می کنند."

"تشویق از پشت صفحه تلویزیون"

او از جمله از سرنوشت عالیه اقدام دوست می نویسد که به دلیل شرکت در تظاهرات مسالمت آمیز در دفاع از حقوق زنان به سه سال زندان محکوم شد و اولین زنی شد که به این دلیل به زندان رفت.

کاترین باتلر، اظهارات ریشارد کاپوشینسکی، نویسنده کتاب "شاه شاهان" که گفته بود "ایرانی ها استعداد عجیبی در صبر کردن دارند" را تایید می کند و می نویسد: " از زمان انقلاب ایران، 27 سال طول کشید تا زنان ایرانی اولین تجمع عمومی خود را برگزار کنند."

خانم باتلر به شرح قوانین تبعیض آمیز جنسیتی ایران در مواردی مثل ارث، حق طلاق، سن مجرمیت، دیه، منع ریاست جمهوری، و حجاب می پردازد و می نویسد اعضای "کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان"پس از برخورد پلیس با تجمع آنها و دستگیری اعضای این کمپین، نحوه تلاش خود را تغییر داده اند و دیدار و گفتگوهای رو در رو در شهرها و روستاها را برای رسیدن به هدف خود برگزیده اند.

این روزنامه نگار هرچند با استناد به مشاهدات خود می نویسد زنان ایرانی راه دور زدن محدودیت های موجود علیه خود را یافته اند، اما به عنوان مثال به محرومیت زنان از حضور در ورزشگاه ها اشاره می کند و بخشی از نامه ای را نقل می کند که دختران ایرانی در آستانه بازی ایران و کره جنوبی در مرحله مقدماتی جام جهانی به تماشاگران کره ای دادند.

در این نامه آمده: "خواهران کره ای! هنگامی که شما با جیغ و فریاد و دست زدن تیم خود را تشویق می کنید، ما در خانه های خود پشت صفحه تلویزیون لعنتی زندانی هستیم. ما باید جیغ هایمان را در گلو بکشیم؛ ما حتی وقتی خوشحال هستیم گریه می کنیم چون فوتبالیست های ما نمی توانند صدای تشویق ما را بشنوند."

جامعه مردسالار

کاترین باتلر می نویسد حتی اگر زنانی که حامی وضع قوانین موجود هستند هم خواستار شرایط متفاوتی شوند، قدرت چندانی برای رسیدن به هدف خود ندارند زیرا "در ایران این مردان هستند که قوانین را وضع و تفسیر می کنند" و به ویژه از شمار اندک نمایندگان زن در مجلس انتقاد می کند.

هرچند این خبرنگار یادآور می شود که اصلاحات، زنان را به دستگاه قضایی بازگردانده است.

خبرنگار ایندیپندنت در ادامه می نویسد: "تعجب بر انگیز است که چرا باید برخی روحانیون و سیاستمداران متعصب ایران تا این اندازه تمایل داشته باشند زنانی را که حتی نظام اسلامی حکومت را به چالش نمی کشند و تنها تقاضای توازن در قوانین زن و مرد را مطرح می کنند، ساکت نگه دارند."

کاترین باتلر حتی معتقد است که وضعیت کنونی حتی نباید برای آنها ناگهانی تلقی شود چرا که "در 30 سال گذشته زنان به مدارس و دانشگاه ها سرازیر شده اند، نرخ بی سوادی بسیار کاهش یافته و برنامه های کنترل جمعیت آنها را از بند خانواده های بزرگ رهانیده است."

این خبرنگار می نویسد که چگونه "پدرانی حاضر به تحمل همنشینی فرزندان دختر خود در کلاس های درس با پسران نبودند" اما اعمال موازین حجاب "درهای آموزش عالی را به روی زنان گشود" و باعث شد شمار دختران و زنان راه یافته به دانشگاه ها به رقم کنونی 70 درصد دانشجویان برسد.

خبرنگار ایندیپندنت هر چندبا نقل اظهارات اعضای کمپین یک میلیون امضاء تاکید می کند که این گروه انگیزه های سیاسی دنبال نمی کند و "به دنبال تغییر بدون تغییر حکومت" است، اما با اشاره به مواضع فائزه هاشمی و زهرا مصطفوی، فرزند آیت الله خمینی می افزاید که در این بین تنها فرزندان روحانیون هستندکه می توانند آزادانه از شرایط موجود انتقاد کنند.

عامل نارضایتی اقتصادی

ایندیپندنت در این بین تاثیر عامل وضعیت اقتصادی در تعیین ادامه مسیر را بسیار مهم می داند.

خبرنگار این روزنامه متذکر می شود که اگر نارضایتی از وضعیت اقتصادی افزایش یابد، احتمال بازگشت محمد خاتمی به قدرت وجود دارد که این تغییر "فشار برای انقلاب جنسیتی در ایران" را افزایش خواهد داد.

این روزنامه در نهایت از نگرانی از حرکتی انقلابی در ایران می نویسد و متذکر می شود که نگرانی از چنین حرکتی به طبقه روحانیون حاکم محدود نمی شود.

از جمله پروین اردلان، از فعالان حقوق زنان به کاترین باتلر می گوید: "تجربه انقلاب نشان داد که زنان لزوما برنده تغییر خشونت آمیز نیستند."

او ادامه می دهد: "باید گام به گام حرکت کنیم. ما انقلاب و جنگ را دیده ایم و می دانیم که تغییر ناگهانی راه حل ایران نیست."

"اما ما مانند یک رودخانه در حرکتیم، و می دانید که رودخانه را نمی توان متوقف کرد."

مطالب ویژه

شماره تلفن خدا

هلندی‌ها با تلفن خدا تماس می‌گیرند

بازدیدکنندگان یک نمایشگاه آثار هنری در هلند امکان می یابند که با تلفن خدا تماس بگیرند؛ البته آنها تنها قادرخواهند بود صدای خود را بر روی یک پیامگیر تلفنی ثبت کنند.

هدف از فراهم کردن این امکان در قالب یک اثر هنری به نام "خط خدا"، نشان دادن تفاوت دید مردم هلند نسبت به موضوع دین و تغییراتی است که در نگرش آنها ایجاد شده است.

رادیو هلند گزارش داد یوهان فن در دانگ، هنرمند هلندی مبدع این اثر از یک شماره تلفن همراه استفاده کرده تا نشان دهد که خدا همیشه و در هرجا در دسترس است.

با این حال منتقدان می گویند این طرح مومنان و معتقدان به مسائل دینی را به استهزاء می گیرد.

این نمایشگاه در شهر خرونینگن هلند برپا شده و بازدید کنندگان با گرفتن شماره "تلفن خدا" این پیام را خواهند شنید: "این صدای خدا است. من در حال حاضر قادر نیستم با شما صحبت کنم، اما لطفا پیام خود را بگذارید."

پیام های مخفی

با وجود آنکه این خط تلفنی بطور رسمی از روز شنبه آغاز بکار کرد اما امکان تماس با آن از هفته گذشته میسر بود و تا کنون بیش از هزار پیام بر روی پیامگیر آن گذاشته شده است.

اما قرار است محتویات پیام ها مخفی بماند و به عنوان بخشی از اثر هنری تلقی نمی شود.

آقای فن در دانگ به رادیو هلند گفت: "من روحانی نیستم، من یک هنرمندم و به پیام ها گوش نخواهم داد."

او افزود: "این پیام ها رازی است بین خدا و مردمی که [با او] تماس گرفته اند."

سوزانا خروت سخنگوی این نمایشگاه گفت با نمایش و ارائه این اثر قصد آزردن هیچکسی وجود ندارد.

او توضیح داد: "در گذشته شما برای دعا کردن به کلیسا می رفتید، و اکنون موقعیتی وجود دارد که تنها از طریق تلفن تماس بگیرید و به شیوه ای مدرن صحبت هایتان را با خدا درمیان بگذارید."

هدف از ارائه این اثر تشویق و تحریک به گفتگو درباره اولویت ها در زندگی مدرن است.

این خط تلفن به مدت شش ماه فعال باقی خواهد ماند و پیام متقاضیان و علاقمندان را دریافت خواهد کرد.

لینک های مرتبط اینترنتی

۱۷ اسفند ۱۳۸۷

عادات و علائق ادبی مردم بریتانیا


۶۱ درصد بریتانیایی‌ها دروغ می‌گویند که هری پاتر خوانده‌اند

بر اساس یک نظرسنجی در مورد عادات و علائق ادبی مردم بریتانیا که در روز جهانی کتاب، پنجم ماه مارس، ۱۵ اسفندماه، منتشر شده ۶۱ درصد از مردم این جزیره به‌دروغ کتاب‌هایی را که نخوانده‌اند می‌گویند خوانده‌اند.

در صدر فهرست کتاب‌هایی که مردم بریتانیا در مورد آنها دروغ می‌گویند کتاب ۱۹۸۴ به قلم جرج ارول، نویسنده انگلیسی، قرار دارد.

۴۲ درصد از مردم بریتانیا به‌دروغ ادعا می‌کنند که کتاب ۱۹۸۴ نوشته جرج اورول را خوانده‌اند. ۳۱ درصد دیگر به‌دروغ می‌گویند رمان جنگ و صلح نوشته لئو تولستوی را خوانده‌اند. این میزان در مورد کتاب اولیس نوشته جیمز جویس ۲۵ درصد و در مورد کتاب مقدس مسیحیان ۲۴ درصد است.

شرکت‌کنندگان در این نظرسنجی دلیل دروغ گفتن در این زمینه را «تمایل به تحت تاثیر قرار دادن دیگران» ذکر کرده‌اند و همین طور این که دوست ندارند واقعا لو بدهند که چه نوع کتاب‌هایی می‌خوانند.

در این فهرست نام نویسندگانی چون جی کی رولینگ، خالق ماجراهای هری پاتر (۶۱ درصد)، جان گریشام و جفری آرچر، هر دو جنایی‌نویس، نیز دیده می‌شود.

از سوی دیگر ۶۱ درصد از شرکت‌کنندگان گفته‌اند که از آثار جی کی رولینگ واقعا لذت می‌برند و ۳۲ درصد از آثار جان گریشام.

۴۸ درصد از مردم هم اعتراف کرده‌اند که وقتی کتابی می‌خرند تا آن را به دیگری هدیه کنند اول خودشان آن را می‌خوانند. ۶۲ درصد هم گفته‌اند برای این که صفحه خود را فراموش نکنند گوشه صفحه را تا می‌زنند.

در عین حال یک نظرسنجی دیگر نشان می‌دهد که بیش از نیمی از مردم بریتانیا علاقه دارند کتاب بنویسند و ۱۱ درصد از این میان کتاب خود را هم نوشته‌اند و فقط «هنوز راه چاپ کردنش را پیدا نکرده‌اند». میزان مردهایی که کتاب‌شان را نوشته‌اند و آماده است ۱۶ درصد و میزان زن‌ها ۹ درصد است.

از میان علاقه‌مندان به کتاب نوشتن و نویسنده شدن بیشتر زن‌ها به نوشتن رمان جنایی علاقه دارند و بیشتر مردها علاقه دارند رمان‌های علمی‌خیالی بنویسند.

انگیزه یک سوم از این علاقه‌مندان به نویسنده شدن پول است، و ۴۱ درصد از مردهای شرکت‌کننده در این نظرسنجی هم گفتند به جای این که داستانی برای تعریف کردن داشته باشند پول الهام‌بخش آنهاست.

اما هر دو نظرسنجی نشان می‌دهند که بریتانیایی‌ها مردم کتاب‌خوانی هستند و ۹۶ درصد از شرکت‌کنندگان در آنها گفته‌اند که حتما برای‌شان پیش آمده که برای خواندن کتاب از خواب خود بزنند.

در میان جوان‌ترها هم برای زیر ۱۶ ساله‌های بریتانیا کتاب خواندن از گشتن در اینترنت لذت‌بخش‌تر است.